تنهایی … دیوار … قهوه های سر رفته از حوصله ام
اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده
چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند
و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند
باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم
و این یعنی تنهایی
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : چهار شنبه 28 / 5 / 1392برچسب:, | 12:18 | نویسنده : توتم.ساناز | نظر بدهید
.: Weblog Themes By Pichak :.